نام کتاب : افسون عشق
نویسنده : رویا سیناپور
از خستگی کار پشتم را به صندلی تکیه دادم و صاف نشستم . دست هایم را روی دسته های صندلی گذاشتم و به
سمت پنجره چرخیدم . هوای بیرون مه آلود بود گاهی سوز سردی از درز پنجره های آلومینیومی وارد اتاقم می شد .
دوباره به سمت میزم چرخیدم . هوای لطیف و گرم اتاق کارم آرامش خاصی را در ذهنم به وجود می آورد.
روز پنج شنبه بود و باید زودتر از روزهای دیگر به خانه برمی گشتم . صدای خانم جان هنوز در گوشم پخش می شد:
-گوش کن یاشار ! امروز دیگر هیچ عذری را قبول نمی کنم ..........